بهاربهار، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات کودکی بهار

دخترم معجزه خدا به من و باباش بود. برای دخترم مینویسم تا بعدها یادگاری بماند برایش😍😍

اولین محرم و حرم

اولین محرم رو تجربه کردی با اینکه نشد بریم شبها هیئتولی بازم هم حرم بردیمت هم شب عاشورا رفتیم هیئت.من هنوزم از بابت تو خداروشکر میکنم و ممنونم که برام موندی. ...
25 مهر 1400

سه ماهگی

تو سه ماهه شدی و هرروز بزرگتر و تپل تر از قبل و به شدت به من وابسته شده بودی.بابا بینهات دوست داره و نمیتونه دور ازت باشه تو هم حالا بابا رو میشناسی بابایی شدی.خداروشکر جواب اکو قلبت هم اومد و اون حفره ها دومی هم بسته شد. من و بابا با هم بحث داریم بخاطر سوراخ کردن گوش هات ولی بابا نمیزاره میگه دخترم اذیت میشه. ...
25 مهر 1400

اولین قهر

شاید باورت نشه ولی اولین قهر کردنت تو سه ماهگی با بابات بود .داشتین بازی میکردین منم میخواستم نذری برای محرم بپزم از بابات خواستم برام قابلمه بزرگ بیاره اونم تو رو گذاشت زمین و رفت آورد ولی تو دیگه بغلش نرفتی حتی بیرونم بردت گریه کردی و برگردوندت .کلی ناتو کشید تا باهاش آشتی کردی و رفتی بغلش. دومیش قدرت با مامانی بود یعنی مامان بابا .بخاطر اینکه وسط بازی باهات رفت برات سپند دود کنه. سومیش هم با خودم قهر کردی.
25 مهر 1400

دوماهگیت و واکسن

چون من و تو و بابایی تو یه شهر دور از بقیه زندگی می‌کنیم زیاد کسی نیست کمکمون کنه تو نگهداریت .الان که دوماهه شدی واکسن پنج گانه رفتیم برات زدیم .انقد گریه کردی وقتی واکسنتو زدن که منم پابه پات گریه میکردم.بابا حسابی ناراحت بود ولی برای سلامتیت واجب بود عزیزکم. اصلا روزای واکسن زدنتو دوست نداریم.خداروشکر بعدش نه تب کردی نه گریه.تازگیا خواب شبت خوب شده و دیگه شب بیداری نداری همینم باعث شده یکم من بتونم بخوابم و روزا سرحالتر باشم برای رسیدگی بهت. الان وزنت ۴کیلو۲۰۰گرم شده . دور سرت ۳۶ و قدت۵۵ سانتی متر شده. جواب چکاب چشم پزشکیت هم خوب بود چشمت کامل شده و دیگه مشکلی نداری.یکی از حفره های قلبتم بسته شده. ...
25 مهر 1400

چهل روزگی و حمام

اولین حمام رو تو بیمارستان روز دوم تولدت رفتی  دومین حمام رو روز دهم تولدت رفتی خونه مامانجون یعنی مامانه من ولی یه حمام چهل روزگی داشتی که خونه خودمون بردیمت.  حمام رو خیلی دوست داشتی و همیشه آروم بودی البته تا وقتی به صورتت کار نداشتیم .😁😁😁 ...
24 مهر 1400

افتادن بندناف و ورم ناف

بندنافت ۱۰ روزگیت افتاد ولی انقد که زور میزدی باعث شد نافت ورم کنه هرچی هم می‌بستیم فایده نداشت کلی دکتر بردیمت ولی همه گفتن خوب میشه خیلی ترسیده بودیم ولی خداروشکر تا بزرگتر شدن و وزن گرفتنت تو سه ماهگی برطرف شد
24 مهر 1400

یک ماهگیت

با کلی سختی و شب بیداری که من و بابا و عمه فرزانه داشتیم و حال نچندان خوب من ولی بلاخره اون نوزاد نارس کوچولو یک ماهه شد و کم کم وزن می‌گرفت و بزرگ میشد.به خاطر زود به دنیا اومدنت هنوز شبکه چشمت کامل نبود و قلبت دوتا حفره داشت که دکتر گفت باید تا ۳ماهگیش صبرکن و بهش رسیدگی کنید.خیلی لحظات پر استرس و سختی بود .به خاطر تمام فشارها و مشکلات شیرم کم کم خشک شد مجبور شدیم بهت شیرخشک بدیم.تو یک ماهگی وزنت ۳کیلو۳۰۰گرم .قدت ۵۰. دور سرت۳۴ بود. ...
24 مهر 1400

زردی طولانی مدت

تو خیلی شبیه پدرت بودی انگار سیب از وسط نصف شده.حتی گروه خونی ات هم به بابات رفته.برای همین زردی شدید و طولانی مدت داشتی یعنی یکماه و نیم طول کشید تا خوب شوی.دو هفته هم دستگاه آوردیم خونه و تو دستگاه بودی. یه عکس از بچگی بابات و کنار خودت گذاشتم ببینی چقدر شبیه همیت.یه عکس هم از دستگاه تو خونه هست. ...
24 مهر 1400

تولد زود هنگام و خطرناک

قرار بود ۲مرداد۱۴۰۰ به دنیا بیای ولی انگار عجله داشتی که هشت ماهه اومدی .خیلی سخت بود وضعیتمون هر لحظه هردومون امکان داشت بمیریم. مسمویت شدید بارداری و فشار خیلی بالا باعث شد زود بیای ولی دکتر با طبیعی به دنیا آوردنت نزدیک بود باعث خفگیت بشه.لحظه ای که به دنیا اومدی ولی صدات نیومد فکر کردی مُردی و خیلی وحشتناک بود ولی به خاطر کمبود اکسیژن بود که صدات نمی‌اومد و گذاشتنت زیر دستگاه و منم بردم زیر دستگاه تو یه هفته مراقب های ویژه بودی و من۲۴ساعت به دستگاه وصل بودم. خدا معجزه کرد و تو برامون نگه داشت. موقع تولد تو ۲کیلو و۱۴۰ گرم بودی.قدت ۴۵ سانتیمتر. دور سرت ۳۱ سانتیمتر بود.پُر مووووو و خیلیییی ریز. ...
24 مهر 1400